جریان اوّل و دوّم فمینیسم:

در بحث تاریخ جنبش زنان گفتیم که بین دو جریان تفاوتی روشن و ریشه‌دار وجود دارد و در مفاهیم و برنامه‌های فراوانی از یکدیگر تفکیک می‌شوند. این دوجریان در واقع دو مرحله در رشد فمینیسم به وجود آورده‌اند. سخن از آن‌ها بسیار مهم است چون ما باید با دیدگاهی اسلامی براساس این تفکیک و تمایز به نقد می پردازیم.

نمی‌توان برای فاصله‌ی این دو جریان، تاریخی دقیق و مشخّص تعیین کرد چون حتی تعدادی از دعوتگرانشان نظراتی میانه دارند، ولی اگرناچار باشیم حداقل یک تاریخ تقریبی به عنوان نشانه‌ی بارز این انتقال خطرناک تعیین کنیم، باید دهه‌ی شصت را که با ظهور مکاتب فکری، انقلاب جنسیتی و جنبش‌های جوانان همراه بود، مقررگردانیم. این نظر را پژوهشگران بسیاری تأیید می‌کنند، از جمله: خانم دکتر شذی سلمان که می‌گوید: « امریکا در سال 1968 شاهد شاخه‌ای جدید از زنان بود که نسبت به رهبران جنبش‌های نخستین زنانه، رادیکالی و افراطی‌تر بودند، چون از ابزاری خشن‌تر برای ابراز مسائل خویش استفاده می‌کردند[1]» به هر حال تفاوت‌های آنان اساسی و گوناگون است که در موارد زیر می‌تواند معیّن گردد:

چگونگی بررسی اوضاع زن در جامعه و عوامل ستم بر او.

نوع خواسته‌ها، تعیین اهداف و سقف آرزوها.

روش درمان اوضاع زن و ابزار بهبودی آن.

واژگان و عباراتی که هر جریان برای بیان دیدگاهش به کار می‌برد.

موضعگیری نسبت به مسائل جامعه، ارتباط زن و مرد، تفاوت‌های جنسیتی و...

 

بر این اساس به اختصار برخی از تفاوت‌هایشان را بیان کرده و در پایان با ذکر توجیهات و عوامل مختلف سخن را خاتمه می‌دهیم:

-جریان اوّل خواهان ضرورت مشارکت زنان در انتخابات، حضور در سمت‌های مهمّ و نقش داشتن در محافل قانون‌گذار است، امّا جریان دوّم به مفهوم سیاسی امور وسعت بخشیده و شعار (همه چیز سیاسی است) را سر می‌دهد، هر مسأله شخصی و خصوصی را سیاسی و عمومی قلمداد می‌کند، مفهوم سیاسی را در تعریف سنّتی آن محدود نمی‌داند، مشارکت زنان را در تمام مؤسّسات موجود در جامعه خواهان است، کانون خانواده باید متحوّل گردد، زن نباید در هیچ چیز تابع مرد باشد، زن باید در رهبری و مدیریّت سازمان‌ها و ادارات شرکت کند، حتّی ریاست جمهوری و مراکز رهبری و وضع قوانین.

 

-جریان اوّل فقط از ستم مذکّر بر مؤنّث می‌گوید، بدون در نظر گرفتن هیچ فرقی بین خود زنان، آنان معتقدند قضیّه‌ی زن در دنیا به یک صورت بوده و نظام مردانه هم به یک شکل است، امّا جریان دوّم با تعمّقی بیش‌تر متوجّه شد و وضعیّت زنان در کشورهای مختلف متفاوت است، آنان از ستم زن بر زن سخن گفتند، مانند ظلم زنان سفید پوست بر سیاه‌پوست یا زنان عقب‌مانده در آسیا و آفریقا، در دنیا نظام مردانه را یکی نمی‌دانند، ستم بر زن را به یک شکل و اندازه قلمداد نمی‌کنند. که این امر باعث شد بگویند همه‌ی مقرّرات باید تغییر کند.

 

-جریان اوّل بر مساوات به عنوان یک مسأله‌ی اصلی تأکید داشت (مساوات در فرصت‌های شغلی، دستمزد، خدمات آموزش، کارمندی و...)، ولی جریان دوّم از آن گذشته و بر مساوات کامل تأکید می‌کند  که باید تمام جوانب تبعیض و ترجیح مرد بر زن ابطال گردد، حتّی اگر این تفاوت‌ها بر اساس سرشت بیولوژی و پسیکولوژی (جسمی و روانی) آنان باشد. این جریان برابری را در مسائل جنسی نیز خواستارند، یعنی همان‌طور که مرد می‌تواند چند همسر داشته باشد، باید زن هم بتواند از چند شوهر یا دوست مرد برخوردار گردد[2]...

 

جریان نخست حقوق مادّی زن را از لحاظ شخصی و گروهی در جامعه و سیاست خواستار بود، امّا جریان دوّم موضوع را فراگیرتر نمود، یعنی به حقوق مادّی و تجانس معنوی اهتمام ورزید. به عبارت دیگر جریان اوّل خواهان اصلاحات در قوانین معیّنی بود که بیش‌تر جنبه‌ی مادّی داشت که زن بتواند به وضعیّت بهتری برسد، امّا جریان خواهان اصلاحاتی بود که از بهبود وضعیّت به تغییر اوضاع می‌رسید.

-مبارزه و موضعگیری مؤنّث در مقابل مذکّر از ویژگی‌های جریان دوّم است که در جریان قبلی وجود نداشت، زیرا آنان به تکامل نقش زن و مرد اعتقاد داشتند. دکتر عبدالوهاب المسیری می‌گوید: «جنبش آزادی زن یک حرکت اجتماعی است که ماهیّت زن را براین اساس که عضوی از جامعه می‌باشد درک می‌کند، لذا می‌کوشد از حقوقش در درون جامعه دفاع نماید.» این گفته‌ی دکتر در رابطه با جریان اوّل است، امّا درباره‌ی جریان بعدی می‌گوید: «دیدگاهی است تکامل‌یافته که اعتقاد دارد مؤنّث موجودی جدا از مذکّر بوده و بر محور خویشتن حرکت می‌کند حتّی در نبردی دایم و تاریخی با مرد است[3]».

 

-جریان نخست زن را نوعی خاصّ دانسته که با مرد فرق دارد؛ مرد چیزی است و زن چیزی دیگر، آن‌چه برای مرد مناسب است، لزوماً برای زن مناسب نیست، و نیز درست نیست که زن، مرد را الگوی خود قرار دهد و از او تقلید کند. این جنبش از تفکّرات رایج اجتماعی، روحی و دینی متأثّر گشته بود، و هم‌چنین از اندیشمندانی که بر این نظرات تأکید داشتند، مانند «گریمبوس» جامعه‌شناس و روان‌شناس هلندی که می‌گوید: «نقش‌های متقابل زن و مرد یک امر ازلی و حتمی است که هیچ چیز و هیچ‌کس نمی‌تواند آن را تغییر دهد، چون سرشت و بیولوژی آنان متفاوت بوده که هر یک دیگری را تقویت و کامل می‌کند، بر این اساس معمولاً مؤنّث با مسائل اجتماعی تعارض پیدا کرده امّا با مسائل عاطفی سازگاری دارد[4]». امّا جریان بعدی به تفاوت‌های ذاتی طرفین توجّهی نداشته و آن‌ها را ناشی از تاریخ و بافت اجتماعی می‌داند؛ مرد و زن یکی هستند، تفاوت‌های بیولوژیکی قابل ذکر نیست، اگر مرد به سوراخ سوسمار وارد شود زن هم باید وارد گردد، مؤنّث بودن برای زن مانع هیچ چیز نیست. این جریان نظریّات اجتماعی و روان‌شناسی را نقد کرده و احکامی قدیمی می‌دانستند که از تجربه‌ی زنان گرفته نشده است.

 

-جریان اوّل با دیدی مثبت به زاد و ولد نگریسته و آن را برای زن یک امتیاز به حساب می آوردند که با این کار زندگی می‌بخشد. توجّه به خانواده، منزل و نگهداری از کودکان را از وظایف مهمّ می‌دانستند که اولویّتشان با زن است، با سقط جنین به شدّت مخالف بودند، هنگام سخن از فمنیسم در آمریکا عباراتی از دکتر ویلکنز نقل کردیم که مؤیّد این است. امّا تفکّر دوّم بر عکس، با دیدی منفی به تولید مثل نگریسته و آن را یکی از عوامل خفّت زن می‌دانند، «سیمون دوبوار» آن را «بردگی تولید مثل» نامیده است!!

 

این بینش آزادی در مادرشدن و سقط جنین را خواستار است، توجّه به خانواده و نگهداری و تربیت فرزندان را باعث عقب‌ماندگی زن و مانع رسیدن به آزادی و حقوق وی می‌داند، این کارها را وظیفه‌ی جامعه و پرورشگاه‌ها قلمداد می‌کند، آنان همان‌طور که گفتیم خواهان تشکیل چنین محل‌هایی به صورت 24 ساعته هستند. این گرایش، ازدواج را مانع رسیدن به عمل سیاسی و آزادی می‌داند، معتقد است زن متأهّل برای خوراک، به شوهر خدمت می‌کند. بدین ترتیب با تفاوت خواسته‌ها و نظرات، راه دو جریان هم متفاوت گشت.

 

-شاخصه‌ی جریان دوّم استفاده از عبارات تند، مبتذل و غیرمتعارفی است که در جریان اوّل با جریانات سنّتی میانه‌رو عرف نبود[5].

 

-و بالاخره جنبش دوّم می‌پندارد مشکل نابرابری به قید و بندهای رایج در جامعه بر نمی‌گردد، بلکه به مسائل فرهنگی نامحسوس و نامشخص بستگی دارد. لذا باید مبادی فرهنگی و زبانی دگرگون‌شده و هنجارهای نوینی بر سر کار آید. روژه گارودی می‌گوید: «وقتی از هزاران سال پیش مردسالاری رواج داشته، به یقین جنبش زنانه و مخالف به تغییرات قوانین مربوط به زن بسنده نخواهد کرد، بلکه تحوّلی بنیادین در مجموع روابط اجتماعی را خواهان است که زن بتواند به برابری برسد، آن هم در جامعه‌ای که مردسالار بوده و فقط مرد را می‌شناسد». ایشان در ادامه از قول «ماریا دلورد پنتاسیلگو» -رهبر جنبش زنان پرتغال که در سال 1979م، نخست‌وزیر کشورش شد، مبنی بر این‌که موج دوّم جنبش زنان بر ضرورت تحوّل بنیادین تأکید می‌کند- نقل کرده که می‌گوید: «زنان تمام روش‌های سیطره را بررسی می‌کنند که در نتیجه توان شورششان بسیار وحشتناک می‌گردد، جامعه متّهم است، نه تنها جامعه‌ی این کشور یا آن کشور، بلکه تمام جوامعی که از این پس برای افراد مشکل ایجاد کرده و نمی‌گذارند هر کس سرنوشت خود را تعیّن کند، هر چند مشکل ملّی باشد[6]». پس از ذکر تفاوت‌های بنیادین دو جریان، می‌توان به اختصار اشاره‌ای داشت به مهم‌ترین عوامل وجود اختلاف –علی‌رغم این‌که هر دو جریان در یک زمینه فعّالیّت داشته و یکی در امتداد دیگری است:

 

1-شاید یکی از عوامل این باشد که خواسته‌ی جنبش‌های اجتماعی و سیاسی به تدریج رشد کرده و هرگاه بازتاب مثبت ببینند یا احساس کنند زمان مناسب است، بر خواسته‌ها می‌افزایند. از طرفی دیگر جنبش‌ها به مرور زمان به نوعی افراط یا تفریط دچار می‌شوند، به ویژه وقتی که اصالت و انسجام نخستین خود را به علّت فاصله‌ی زمانی از دست داده باشند. گاهی نیز غلو و افراط نزد پاره‌ای از دعوتگران موجب می‌شود بر عکس اهداف اوّلیّه‌اش به پیش رود، از قدیم گفته‌اند: هر چیز وقتی از حد بگذرد به عکس خود مبدّل می‌گردد. این واقعیّت حتّی در ادیان و مذاهب هم رخ می‌دهد.

 

2-تأثیرپذیری از مکاتب فکری و فلسفی مختلف که در آن‌ها نظرات اجتماعی و روان‌شناسی وجود دارد –همان‌طور که پیش‌تر گفتیم- که در نتیجه دیدگاه‌ها، مبادی، رویکردها، تحلیل‌ها و سرانجام موضعگیری‌ها متفاوت می‌شود.

 

3-میزان غلبه‌ی دین و ارزش‌های روحی، اخلاقی، ایمانی، و اصول ثابت آن بر افراد این یا آن جریان.

 

تفاوت در اولویّت‌های زنان و جنبش‌ها

اختلاف در نگاه به موضوع؛ گروه اوّل با دیدگاهی قانونی –اصلاحی به قضیّه می‌نگرد، امّا گروه دوّم با تجزیه و تحلیل‌های فلسفی و تعمّق در ریشه‌یابی مشکلات به حلّ آن‌ها اقدام می‌کند. که در نتیجه می‌توان بر اساس گروه‌بندی‌ها و جریانات در غرب، جریان نخست را جزو جنبش‌های واقع‌نگر و عمل‌گرا یا پراگماتیسم نامید (اگر تعبیر درست باشد)، درحالی که جریان دوّم از جنبش‌های اصول‌گرا و بنیادی یا ارتدوکس است.

 

در پایان باید به اختصار موارد اتّفاق نظر دو گروه را نیز بیفزاییم:

زن مظلوم و حقیر است و از جانب مرد و نیز قوانین رایج که بین طرفین در موارد بسیاری مساوات برقرار نکرده، زیان می‌بیند.

روابط دو طرف درون خانواده با ستم و اجحاف کامل بر پیروی زن از مرد استوار است، و زن در خانواده آزار زیادی را تحمّل می‌کند.

باید امکان آموزش، فعّالیّت و اشتغال در تمام زمینه‌ها برای زن فراهم گشته و مثل مرد بتواند در مسائل سیاسی، اقتصادی و اجتماعی شرکت جوید.

لزوم یکپارچگی کوشش، آمادگی و سازماندهی زنان برای تحقّق پیروزی.

باید زن که امروزه به معلولین شباهت دارد به عرصه‌ی زندگی برگشته و صلاحیّت و توانش را نشان دهد تا برداشت مردسالارانه‌ی سنّتی از وجود او پاک شود.

قابل ذکر است که نظرات رادیکالیستی و افراطی زیادی را از این جنبش‌ها نگفتیم تا در مبحثی جداگانه به آن بپردازیم، چون علاوه بر اهمّیّت، به شرح و توضیح بیشتری نیازمند است. زیرا خطرات جنبش زنانه را در صورت انحراف از اصول و افراط به ما گوشزد می‌کند.

 

و نکته آخر: با وجود این‌که جریان اوّل به روح اسلام نزدیک‌تر است و اسلام با خواسته‌هایش موافق، امّا جریان دوّم –علی‌رغم افراط- از نظرات جالبی برخوردار است، به ویژه در آن‌چه که به ضرورت ایجاد تغییر در فرهنگ مردسالار حاکم مربوط می‌شود و این‌که دگرگونی‌های ظاهری در قوانین چاره‌ی کار نیست، بلکه باید تغییرات اساسی در بنیان فرهنگ به وجود آید، زیرا همین فرهنگ است که سرانجام قانون نوشته، مؤسّسه ایجاد کرده و مقرّرات را اجرا می‌کند که اگر دیدگاهش عوض نشود «یقولون ما لا یفعلون» خواهد شد.

ادامه دارد .....

 

ارجاعات

------

[1] - دکتر شذی سلمان، همان،ص 57.

[2] - دکتر شذی سلمان از برخی زنان فعّال  در جنبش زنانه نقل می‌کند که‌درباره‌ی حقوق زن در اسلام می‌گویند: « زن درجاهلیت حقوق ومزایایی داشت که اسلام آن‌ها را از او سلب کرد، مانند حق داشتن چند شوهر» !! نگاه: کتاب «المرأة المسلمة في مواجهة التحدیات المعاصرة» ص 40، که از قول« فرین» و«بزیرگن» نقل کرده‌است. در ص 42 از« تئودور فوستر کارول» نقل کرده و در ص 130 از پژوهشگر مصری الاصل خانم« شعراوی»  چند شوهر داشتن برای زن نزد این زنان افراطی فمنیسم، یک حقّ قانونی به شمار آمده که برابری زن و مرد را کامل می‌کند!! قبلاً «انگلس» می‌گفت: «به هر حال به نظر می‌رسد چند شوهری در عمل راحت‌تر از آن است که محمّدی‌ها (مسلمانان) آن را بر اساس غیرت تحریم کرده و برایش محدودیّت ایجاد نموده‌اند. چند شوهری حد اقل نزد فرقه‌ای «ناییری» در هندوستان وجود دارد؛ سه یا چهار مرد می‌توانند یک زن مشترک داشته باشند، گرچه هر یک از آنان جداگانه هم می‌تواند با سه یا چند مرد دیگر به طور اشتراکی زن یا زنانی داشته باشند...» نگا: «المرأة في التّراث الإشتراکي» صص: 58 و 59، بیروت.

[3] - دکتر المسیری، همان، ص174.

[4] - عبدالهادی عبّاس، همان، ص149.

[5] - شذی سلمان، همان، ص58.

[6] - گارودی، همان، ص34.